کد مطلب:29893 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

خشم گرفتن پیامبر بر دشمنان علی












6131. خصائص أمیر المؤمنین - به نقل از سعد بن ابی وقّاص -:شنیدم پیامبر خدا، در روزی كه در جُحفه بود، دست علی علیه السلام را گرفت و سخنرانی كرد. خداوند را حمد و ثنا گفت و سپس افزود:«ای مردم! من ولیّ شما هستم».

گفتند:راست گفتی، ای پیامبر خدا! تو ولیّ ما هستی.

سپس [ پیامبرصلی الله علیه وآله] دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد و گفت:«این، ولیّ من است، و امانت ها (دیون) مرا ادا می كند، و من دوستدار كسی هستم كه او را دوست بدارد و دشمن كسی هستم كه با او دشمنی ورزد».[1].

6132. مناقب علی بن أبی طالب - به نقل از عبد اللَّه بن مسعود -:پیامبرصلی الله علیه وآله را دیدم كه دست علی علیه السلام را گرفته، می گوید:«خدا ولیّ من است و من ولیّ تو اَم. با دشمنان تو دشمنم و با دوستان تو در صلح و دوستی اَم».[2].

6133. پیامبر خداصلی الله علیه وآله:ای مردم! كسی كه علی را دوست بدارد، دوستش می دارم؛ كسی كه او را دشمن بدارد، دشمنش می دارم؛ و به كسی كه به علی بپیوندد، می پیوندم؛ و از كسی كه از او ببُرد، می بُرم؛ و به كسی كه به علی جفا روا دارد، جفا روا می دارم؛ و كسی كه از علی حمایت كند، حمایتش می كنم؛ و با كسی كه دشمن علی باشد، دشمنی می ورزم.[3].

6134. پیامبر خداصلی الله علیه وآله:سه چیز است كه در هر كس یافت شود، نه او از من است و نه من از وی هستم:كینه علی بن ابی طالب، دشمنی با اهل بیت، و این كه كسی كه بگوید:ایمان، كلامی بیش نیست.[4].

6135. تاریخ دمشق - به نقل از عبد اللَّه بن عطاء، از عبد اللَّه بن بُرَیده، از پدرش -:پیامبر خدا هر یك از علی بن ابی طالب علیه السلام و خالد بن ولید را به تنهایی [ به جایی] فرستاد و [ قبل از رفتن، ] هر دوی آنان را جمع كرد و فرمود:«هر گاه گرد هم آمدید، از علی پیروی كنید».

هر یك به جانبی رفتیم. علی دورتر رفت و زنی را به اسیری گرفت و كنیزی را به عنوان خمس برداشت.

من از دشمنان سرسخت علی علیه السلام بودم و خالد بن ولید از این دشمنی باخبر بود. مردی نزد خالد آمد و به او خبر داد كه علی كنیزی را به عنوان خمس گرفته است. خالد گفت:این چیست [ كه می گویید] ؟ سپس خبر این ماجرا توسط افراد دیگر، پی در پی به خالد رسید. خالد، مرا فرا خواند و گفت:ای بریده! فهمیدی كه چه كار كرده است. نامه مرا نزد پیامبر خدا ببر و این خبر را به ایشان برسان.

با نامه خالد رفتم و بر پیامبر خدا وارد شدم. پیامبرصلی الله علیه وآله نامه را در دست چپ گرفت و او - همان گونه كه خداوند عزّوجل فرموده است - نمی خوانْد و نمی نوشت. من طبق عادت، سرم را پایین انداختم و ماجرای علی را برای ایشان توضیح دادم و بدگویی كردم. وقتی سخنم تمام شد، سرم را بالا آوردم. متوجّه شدم كه پیامبر خدا چنان خشمگین است كه هرگز چنین خشمی را در او، جز در نبرد با بنی قُرَیظه و بنی نضیر ندیده بودم.

[ پیامبرصلی الله علیه وآله] به من نظر انداخت و فرمود:«ای بُرَیده! به درستی كه علی پس از من، ولیّ شماست. پس، علی را دوست بدار. او آنچه را به او امر شده، انجام می دهد».

من (عبد اللَّه بن عطاء)، این روایت را برای ابو جرب بن سُوَید بن غَفله نقل كردم. وی گفت:عبد اللَّه بن بریده، قسمتی از این حدیث را از تو پنهان داشته است؛ زیرا پیامبر خدا به بریده فرمود:«آیا می خواهی پس از من، منافق شوی؟».[5].

6136. المعجم الأوسط - به نقل از عبد اللَّه بن بُرَیده، از پدرش -:پیامبر خدا علی علیه السلام را به حكومت یمن و خالد بن ولید را به حكومت جَبَل فرستاد و [ قبل از رفتن آن دو] فرمود:«اگر شما دو نفر گِرد هم آمدید، از علی پیروی كنید».

دو گروه به هم رسیدند و غنایم بسیاری به دست آوردند كه همانند آن را پیش تر به دست نیاورده بودند و علی علیه السلام كنیزی را به عنوان خمس ستاند. خالد بن ولید، مرا فرا خواند و گفت:فرصت را غنیمت شمار و آنچه را علی انجام داده است، به پیامبرصلی الله علیه وآله خبر بده».

به مدینه رفتم و وارد مسجد شدم. پیامبر خدا در منزلش بود و جمعی از یارانش بر درِ منزل ایشان ایستاده بودند. گفتند:ای بریده! چه خبر است؟ پاسخ دادم:خیر است؛ خداوندْ مسلمانان را پیروز كرد. پرسیدند:چرا به مدینه برگشتی؟ پاسخ دادم:علی كنیزی را به عنوان خمس برداشته است. آمده ام تا این خبر را به پیامبر برسانم. مردم گفتند:به پیامبر خبر بده؛ زیرا این خبر، علی را از چشم پیامبرصلی الله علیه وآله می اندازد.

پیامبر خدا این سخنان را می شنید. خشمناكْ بیرون آمد و فرمود:«چرا بعضی ها بر علی خُرده گیری می كنند؟ كسی كه از علی بدگویی كند، از من بدگویی كرده است؛ و كسی كه از علی جدا شود، از من فاصله گرفته است. علی از من است و من از علی هستم. علی از سرشت من آفریده شده است و من از سرشت ابراهیم علیه السلام هستم و البته من از ابراهیم، برترم. "ذُرِّیَّةَم بَعْضُهَا مِن م بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛[6] نسلی كه بعض از آنان از [نسل] برخی دیگرند؛ و خداوندْ شنوای داناست"».

سپس فرمود:«ای بریده! آیا نمی دانی كه حقِّ علی بیش از كنیزی است كه به عنوان [ سمهش از] خمس برای خود برداشته است؟ و علی پس از من، ولیّ شماست؟».

گفتم:ای پیامبر خدا! به حقّ هم صحبتی، دستت را بگشا تا دوباره با تو بر اسلام، بیعت كنم.

پیامبر خدا فرمود:«از اسلام، جدا نشده ای كه دوباره بیعت كنی».[7].

6137. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللَّه بن بُرَیده -:پدرم بُرَیده، به من خبر داد و گفت:چنان با علی علیه السلام دشمن بودم كه كسی چنین با او دشمن نبود. مردی از قریش را فقط به خاطر دشمنی اش با علی دوست می داشتم. این مرد با جمعی از سواركارانْ فرستاده شد و من همراه آنان بودم، و با آنان همراه نشدم، مگر به خاطر عداوتی كه با علی علیه السلام داشتند. اسیرانی گرفتیم و آن مرد، نامه ای برای پیامبر خدا نوشت و درخواست كرد كه برای گرفتن خُمس، كسی را نزد ما بفرستد. [ پیامبرصلی الله علیه وآله ]علی را به نزد ما فرستاد.

در بین اسیران، دختری نوجوان بود. علی، غنایم را تخمیس كرد و قسمت نمود.

آن گاه، سرپوشیده بیرون آمد. به وی گفتیم:ای ابو الحسن! چه شده است؟ گفت:«آیا متوجّه نشدید كه در بین اسیران، دختری نوجوان بود؟ [ غنایم را ]تقسیم و تخمیس كردم و آن دختر، جزء خمس شد و در [ سهمِ] اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله قرار گرفت و آن گاه به [ سهمِ] آل علی انتقال یافت و با وی نزدیكی كردم».

آن مرد، نامه ای به پیامبرصلی الله علیه وآله نوشت. گفتم:مرا همراه نامه بفرست. او هم مرا به عنوان گواه فرستاد. [ نامه را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله بردم و] شروع كردم به خواندن نامه و [ هر بار] می گفتم:راست گفته است.

پیامبرصلی الله علیه وآله نامه و دست مرا گرفت و فرمود:«آیا با علی دشمنی می ورزی؟». گفتم:بله.

فرمود:«با علی دشمنی نكن، و اگر او را دوست داری، دوست داشتنت را اضافه كن. سوگند به كسی كه جان محمّد در دست اوست، بهره آل علی از خمس، بیش از آن دختر نوجوان است».

[ پدرم می]گفت:پس از شنیدن این سخنِ پیامبر خدا، كسی محبوب تر از علی علیه السلام نزد من نبود.

سوگند به كسی كه غیر از او خدایی نیست، در روایت این ماجرا، میان من و پیامبر خدا كسی دیگر جز پدرم (بُرَیده)، واسطه نیست.[8].

6138. الإرشاد - درباره اسیر كردن علی علیه السلام زنانی از قوم عمرو بن مَعْدیْكَرِب را و اختصاص دادن كنیزی به خویش -:بریده گفت:ای پیامبر خدا! اگر به مردم در چنین كارهایی اجازه دهید، بیت المال مردم از بین می رود!

پیامبرصلی الله علیه وآله به وی گفت:«وای بر تو، ای بریده! آیا نفاق را ترویج می كنی؟ آنچه از غنایم برای من حلال است، برای علی نیز حلال است. علی بن ابی طالب، بهترینِ مردم برای تو و قومت است و بهترین كسی است كه پس از خودم در میان همه امّتم جانشین كرده ام.

ای بریده! بپرهیز از این كه با علی دشمنی كنی؛ چرا كه خدا با تو دشمنی می كند».

بریده گفت:آرزو كردم كه:ای كاش زمین برایم شكافته شود و من به درونش فرو روم؛ و گفتم:از خشم خدا و پیامبرش به خدا پناه می برم. ای پیامبر خدا! از خدا برایم آمرزش بخواه. پس از این، هرگز با علی دشمنی نخواهم كرد و درباره اش چیزی جز خیر نخواهم گفت.

آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله برای او آمرزش خواست.[9].

ر. ك:ج 2، ص 187 (احادیث ولایت).









    1. خصائص أمیر المؤمنین، نسایی:8/42، البدایة والنهایة:212/5.
    2. مناقب علی بن أبی طالب:9/431 و 323/277، شرح نهج البلاغة:107/4.
    3. الأمالی، صدوق:197/188، بشارة المصطفی:24، التحصین، ابن طاووس:12/550.
    4. تاریخ دمشق:8816/284/42، الفردوس:2459/85/2، مناقب الامام أمیر المؤمنین:969/473/2.
    5. تاریخ دمشق:8646/191/42 و 8647؛ الأمالی، طوسی:443/249.
    6. آل عمران، آیه 34.
    7. المعجم الأوسط:6085/162/6. نیز، ر. ك:كشف المحجّة:244.
    8. مسند ابن حنبل:23028/13/9، فضائل الصحابة، ابن حنبل:1180/691/2، خصائص أمیر المؤمنین، نَسایی:98/178.
    9. الإرشاد:161/1، كشف الغمّة:230/1، إعلام الوری:253/1.